غارت کردن چیزی به خصوص چیزهای خوردنی از قبیل میوۀ درخت و خوراک های روی سفره، لاشیدن، برای مثال ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند / تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش (ناصرخسرو - ۲۷۶)
غارت کردن چیزی به خصوص چیزهای خوردنی از قبیل میوۀ درخت و خوراک های روی سفره، لاشیدن، برای مِثال ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند / تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش (ناصرخسرو - ۲۷۶)
لابه ساختن. زاری و خواهش کردن: کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است او گم نگردد از زمین. مولوی. پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی گوشه کشیده است از آن گوش به من نمیکند. حافظ
لابه ساختن. زاری و خواهش کردن: کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است او گم نگردد از زمین. مولوی. پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی گوشه کشیده است از آن گوش به من نمیکند. حافظ
آشیان گرفتن. جای ساختن. منزل گزیدن. مسکن گرفتن: شنیدم که مردی غم خانه خورد که زنبور بر سقف آن لانه کرد. سعدی. خود گلشن بخت است این یارب چه درخت است این صد بلبل مست اینجا هر لحظه کند لانه. مولوی
آشیان گرفتن. جای ساختن. منزل گزیدن. مسکن گرفتن: شنیدم که مردی غم خانه خورد که زنبور بر سقف آن لانه کرد. سعدی. خود گلشن بخت است این یارب چه درخت است این صد بلبل مست اینجا هر لحظه کند لانه. مولوی
غارت کردن. یغما کردن: ای پسرگر دل و دین را سفها لاش کنند تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش. ناصرخسرو. ، تباه کردن. نابود کردن: دیر نپاید که کند گشت چرخ اینهمه را یکسره ناچیز و لاش. ناصرخسرو
غارت کردن. یغما کردن: ای پسرگر دل و دین را سفها لاش کنند تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش. ناصرخسرو. ، تباه کردن. نابود کردن: دیر نپاید که کند گشت چرخ اینهمه را یکسره ناچیز و لاش. ناصرخسرو